زبانحال حضرت سیدالشهدا با حضرت عباس علیهم السلام
آب از دست تو سقا به خدا حیران است مشک و تیر و علمت تا به ابد گریان است تک یـل حـیـدری و بر تو بـنـازد زیـنب با نگه صف شکنی کین طرق شیران است ادب از مـکـتـب تـو درس ادب را دیـده معرفت را زتو ای جان اخا، بنیان است هـمه اهـل حـرم از بودن تو دلـگـرمـنـد هیبت حیدریات دلخوشی طفـلان است باورم نیست که اینگونه زمین گیر شوی ای برادر به خدا داغ تو صد چندان است دم آخـر چه شده بـانگ اخـا سـر دادی؟ رمقی نیست به پـایـم، بـدنم لـرزان است ای عـلـمـدار چه میبـیـنم و بـاور نـشدم دست تو گشته جدا، فرق سرت اینسان است حـال با غـربت خود گـو چه کنم عـباسم ز ازل بین من و تو به خـدا پیـمان است پـاسـدار حـرم و لشـکـر من، بـعـد از تو غـارت خـیـمه و آتش زدنش آسان است بشکـستی کـمـرم داغ برادر سخت است سخت تر اینکه عدو بر غم من خندان است |